نسل من


نسل من مدت ها پیش تصمیم گرفت به گذشتن از این سنت ها؛ سنت هایی که اشتباه، متناقض، دست و پاگیر و مهمتر از همه بی نتیجه بودن یا منتج به تباهی شدنش، آشکار بود.
پس شروع کرد به حرکت، بدون جاده و بدون چراغ.
امروز به جایی رسیده که جایی نیست. به هیج جا نرسیده؛ اما خوب میدونه که آوارگی هاش حداقل باعث میشه نسل بعد جلوتر از خودش باشه! و خیلی جلوتر از پدر و مادر بزرگ هاشون و تو دلش امید داره؛ امیداوره، که شاید اونها به جایی برسن که توش جایی برای همه باشه.
نسل من یک قربانیه.
دختری باکره ای که برای خوشنودی خدایان، خونش ریخته شده.


هیچ نظری موجود نیست: