تعریف تعرض و و تجاوز جنسی


تجاوز جنسی یعنی آمیزش جنسی -واژنی، مقعدی، دهانی- که ناخواسته باشه و توسط فرد دیگری انجام بشه.
تجاوز جنسی نوعی خاصی از تعرض جنسی محسوب میشه.

تعرض جنسی یعنی هرگونه توجه، تماس، عمل، با مضمون جنسی که ناخواسته باشه و توسط فرد دیگری انجام بشه.
"خواستن" به معنای "بیان صریح موافقت شخص در غیاب هرگونه فشار خارجی و حضور سلامت وُ بلوغ عقلی"؛ اینکه برای عمل جنسی مورد نظر، در شرایطی که شخص از سلامت عقل برخورداره و فشار روانی-فیزیکی بر شخص وجود نداره، موافقت باید صراحتاً اعلام بشه و اگر نشه، ناخواسته ست.
"دیگری" هر شخصی می تونه باشه.


یعنی چی؟
یعنی اگه دختر 13 ساله باشه، بچه ست، ممکنه حالیش نباشه؛ تجاوز محسوب میشه.
یعنی اگه طرف مست کرده و در حالت مستی گفت "بکن منو"؛ تجاوز محسوب میشه.
اگه دختره، بر فرض از فرط خستگی بیهوش شده وُ افتاده بود رو تخت و تو از فرصت کرانه بجستی، دامنش رو زدی بالا وُ یه نگاه به زیرش انداختی؛ تعرض محسوب میشه.
اگه رییس اداره بودی و منشی به پیشنهادت از روی ترس از اخراج شدن با کمال میل! بله گفت؛ تجاوز محسوب میشه.
خب این مثال ها تابلوئه که تجاوز و تعرضه، نه؟!
اگه شوهرش بودی و یه شب همسرت حوصله نداشت ولی چیزی نگفت و تو کارتو کردی؛ تجااااااااااااااااااااااوز محسوب میشه!
یابو!
تجاوزه محسوب میشه.
ینگه دنیا بود و همسرت می رفت شکایت می کرد وُ دادگاه به اون رای میداد، پوستتو میکندن!
یعنی اگه دوست دخترت پیشنهاد سکس کرد منتهی وسط کار محکم تلمبه زدی، دردش اومد گفت "بسه" و تو ادامه دادی؛ تجاوز محسوب میشه.
صفی،
ابله،
ایرانی!
تجاوز محسوب میشه.
یعنی اگه سه تا دختر بودین و تو دانشگاه، تو یه اتاق، یه پسر تک وُ تنها تو خودش بود و شما سه تا دختر به قصد تفریح رفتین نشستین وُ حرف زدین و حرف های با مضمون جنسی زدین یا یه انگشت به پسره زدین، وقتی ازتون خواست ادامه ندین، گفتین که سه نفر هستین و به حراست میگن که تو یه دونه پسر قصد مزاحمت برای اونها رو داشتی و سه در مقابل یک، حراست حرفشون رو قبول میکنه؛ این تعرض محسوب میشه.



"مسی" و بارسلونا

بارسلونای امروز یه تیم فوق العاده ست.
نجومی، جادویی، کنکوردی.
اما به نظر من، بیشتر یه شخصه تا یه تیم.
این تیم! :
60% "مسی"
30% "ژاوی" و "اینیستا"
20% باقی اعضای تیم
-10% (منهای ده درصد)هم "والدز" دروازه بان تیمه.
گلزنان خوب دنیا گل می زنند، البته نه همیشه، گاهی اوقات پاس گل هم میدن و همیشه خوب بازی می کنن.
اما مسی، همیشه هم گل می زنه و هم پاس گل میده، و باز گل می زنه و گاهی اوقات، باز هم گل می زنه.
سر چنین عملکردی، اینکه چی بوده که چنین شده! و چطور "مسی" شده، بدون شک در کنترل بی نقص توپه؛ که احتمالاً از کنترل فرابشری بر پا و بدن ناشی میشه.
"مسی" با توپ هر طور که بخواد رفتار میکنه.
مهم نیست خودش و بدنش و موقعیت پاهاش در چه وضعیتی باشه، می تونه در همون لحظه هر کار که بخواد با توپ بکنه؛ چه سانت کردن بلند توپ باشه، یا شوت کردن با قدرت تمام، یه بغل پای نرم، و یا یک ضربه کوچک که توپ 11.3 متر رو به سمت چپ طی کنه و همون جا متوقف بشه.
اگر نزدیک به دروازه و در حال افتاده یا لیز خوردن باشه و برای گل زدن نیاز به فرستادن توپ به یه نقطه خاصه که برای فرستادن توپ به این نقطه خاص نیاز به وارد کردن 5 نیوتن نیرو در زاویه ساعت 2 روی توپ با 30 درجه ارتفاع از سطح زمینه، اونقدر مهارت داره که این چنین کنترل شده به توپ ضربه بزنه.
این راز موفقیت اونه.
به هر حال "مسی" روزی افت می کنه و روزی که او افت کنه، کار بارسلونا تمومه. بدون "مسی" بارسلونا تنها یه تیم خیلی خوب مثل سایر تیم هاست، مثل منچستر یونایتد، رئال مادرید، چلسی، بایرن مونیخ.


شاهنامه آخرش خوشه؟

4 سرانجام هایی برای قمار اتمی ایران و شاید محتمل برای ایران:

1. نیل "جمهوری اسلامی" به سلاح اتمی.
این گل! آراسته شده به این یه رقم سبزه رو کم داره!
باید دعا کرد چنین حالتی پیش نیاید.
البته، این گزینه در یک حالت خیلی خاص، نیکو به نظر می رسد؛ اینکه بعد رسیدن جمهوری اسلامی به "بمب اتمی" حکومت در درون ایران و به دست مردم تغییر کرده و در یک دموکراسی، حکومتی صادق و لایق و کوشا در جهت منافع ایرانی شکل گیرد. در این صورت، این ایران، دارای قدرت هسته ای هم باشد، نفع کامل برای ایران است.
اما خب... واقع بین اگر باشیم نباید اینقدر خوش بین باشیم.
این به اندازه برنده شده جکپوت 10 میلیون دلاری با انداختن سکه ای یک سنتی در "اسلات میشین" خوش پنداری ست.

2. حمله به تاسیسات اتمی ایران.

بدترین احتمال ممکن. ثمره این حالت فقط قربانی شدن مردم و انسان های بیگناه ست و احتمالاً بدون اینکه از دماغ حکومتی های ایران قطره خونی ریخته شود. بعلاوه ی سو استفاده حکومت از این واقعه و تهییج احساسات مردم در جهت مشروعیت بخشی و تحکیم حکومت.

3. حمله نظامی به ایران به قصد نابودی رژیم.
چیزی چون حمله به عراق و افغانستان.
به نظر نگارنده، این حالت شاید در نگاه اول مذموم و ناروا به نظر آید اما اگر کمی تامل کنیم شاید خالی از خوبی نباشد؛ و اگر باز هم واقع بین باشیم، تنها امکان (راه) ما برای رسیدن به دموکراسی درکوتاه مدت، همین حالت است.
حمله نظامی به ایران، برچیده شدن جمهوری اسلامی، امکان انتخابات آزاد و برپایی دموکراسی.
جالبی این حالت بیش از اینهاست. در صورت پیشامد این حالت دقیقاً مثل آنچه که در عراق و افغانستان اتفاق افتاد با کوهی از مشکلات پدیدار شده مواجه خواهیم بود و نیز جبهه گیری و کارشکنی های عوامل و طرفداران رژیم قبلی؛ که این پدیداری مشکلات خیلی خیلی خیلی زیاد و آن کارشکنی و مخالفت عوامل رژیم قبلی خیلی خیلی کم خواهد بود!
چطور؟ ساده است. از اصول بنیادین! این رژیمی بودن در این نظام اصول محور بنیاد گرا، نون را به نرخ روز خوردن است؛ قطعاً فردا هم نان را به نرخ فردا خواهند خورد.

4. جمهوری اسلامی از جفتک پرانی دست برداشته و در مقابل غرب کوتاه آمده و شرایط کشور به یک ثبات نسبی برگردد.
این تئوری کمی تا قسمتی مابعید است!







اضافه شده به تاریخ 4.9.92 :
اینطور که امروز! معلومه، حالتی که اتفاق افتاده مورد چهارمه.
خب چندان هم غیرقابل انتظار نبود.
بعد اون همه تحریم و خصوصا چیزی که بازی رو کاملا عوض کرد یعنی تحریم نفت و گاز، به نوعی پا گذاشتن روی لوله ی نای جمهوری اسلامی، دور از ذهن نبود و بعد نشانه هایی مثل انتخاب شدن روحانی با وجه ی میانه رو اونم تو اوج قدرت اصولگرا ها و یه بعدی شدن سیاست ممکلت می شد راحت حدس زد که حضرات ممکلت قراره از خر شیطون بیان پایین و دست از جفتک پرونی بردارن.
پریروز رسما توافق بین ایران و کشورهای غربی اونم با حضور امریکا! صورت گرفت.
و یه سوال مهم مثل همیشه بی جواب موند:
به چه قیمتی؟
ارزشش رو داشت؟




پرشین تون!


این شبکه پرشین تون هست که نسبتاً جدیدً اومده،
خودمونیم، انصافاً کارشون خوبه. حداقل مثل خیلی از شبکه های دیگه (کمتر و شاید اصلاش) با کپی برداری و سطحی عمل کردن، عمل نمی کنن.
خلاقیت و ابتکار به خرج میدن که معمولا تو جامعه ایرانی نمی بینیم.
امیدوارم خلاف اونچه که تو ایران مرسومه که هر چیزی وقتی موفق شد از کیفیت رفته رفته کاسته شد، بعد این موفقیت، کیفیت کارشون رو همینطور بالا نگه دارن.



هیچ

دهانت را می دوزند،
نمی گذارند حرف بزنی،
می گویند:
«خفه شو».
پاهایت را می بندد،
می گویند:
«برو».
نمی توانی،
میخواهی،
سعی میکنی،
قدم از قدم بر می داری،
اما تکان نمی خوری؛
آن وقت است که به سخره می گیرند تو را،
انگ می زنند،
می گویند:
«تو تنبلی و بی خاصیت».
چشم هایت را می بندد،
رهایت می کنند به حال خود،
به زمین می خوری.
می خندند.
بهشان می خوری،
می زنند و فریاد می کشند؛
«مگر کوری؟»
و این رسم آدم هاست،
که هر چه دیگران کوچکتر باشند، پس تو بزرگ تری!
این قاعده ی خانه ای ست خالی،
پر از مهری پوچ،
به تو مامن می دهد اما امان نه،
به سقف می دهد و سَر می خواهد،
این اثر از آثار دنیای ست که خدایش،
اجابت رحمت را در ازای شکر می دهد.



وبلاگ خوانی با اعمال شاقه !!!


http://odiseh.persianblog.ir
کلاً وقتی تو ایران زندگی کنی، چیزای عجیب و غریب زیاد می بینی؛ اونقدر که بعد از مدتی دیگه هر چیزی باعث تعجبت نمیشه.
البته اگه یه خورده فکر کنی، همیشه، می بینی اونقدر هام عجیب نیست وُ جز این نباید انتظار داشت.




این آهنگ خیلی خز!


ترانه ی چون :
آهای دختر چوپون از سیاوش شمس.
ترانه ای از این دست کم نیستند. ترانه هایی که هر گاه و جا یادی از آنها شود، با القابی چون "خز" یا "جوات" یا ... خطاب شده و برچسب بی ارزشی و سطح پایین بودن، می خوردند.
به یاد می آورم نویسنده ی گرانقدر! وبلاگی یک روز نوشت:
«... وقتی به خون اش رسیدم، برامون آهنگ "چری چری لیدی، مدرن تالکینگ" رو گذاشت...کلی خندیدم...این تو جوات بودن مثال همون "آمنه آمنه، اندی کورس" خودمونه ...»
این نوع نگاه را قبول ندارم.
به نظرم آدم هایی که با شنیدن این ترانه ها، پوزخند می زنند و فلفور می گویند: «جواته»، موجودات ناقص العقلی هستند که هیچ چیز از موسیقی نمی داند.
نه موسیقی را می شناسند و نه واقعیتی در موسیقی به نام تاریخ موسیقی را.
تعجبی هم ندارد. در جامعه ای بزرگ شده اند که موسیقی، "حرام" است؛ در بهتری حالت، "مکروه" است؛ بیش از هم نباید انتظار داشت.
اما اگر "ایرانی بودن" را لحظه ای کنار بگذاریم و موسیقی را جدی بگیرم،
این ترانه ها زمانی "هیت" بوده اند؛ به دلمان نشسته اند؛ غوغا به پا کرده اند؛ شاید اگر امروز «خز شده اند!» به همین خاطر باشد، به خاطر اینکه روزی بمبی بوده اند که زیر و رو کرده و تا مدت ها اثرش مانده؛ موفق بوده و موفق مانده بودند.
حال چون زمانی از آن دوران گذشته، این زمان، ارزش منفی برایشان نمی آورد بلکه ذهن آگاه خوب درک می کند که در عرصه «تاریخ موسیقی» بر ارزششان افزوده هم می شود.
البته که در موسیقی، نقد وجود دارد و بعضی آثار در نقد، کم ارزش و بی ارزش هم خوانده می شوند؛
و همینطور نظریاتی چون این اندیشه غالب که سبک های چون راک و بلوز ارزشمند تر و تاثیر گذار تر از سبک هایی چون پاپ و رپ اند،
البته همه اینها هست.
اما این با نگاه نابخردانه امروز ما به موسیقی کاملا متفاوت است.
سخن کوتاه کنیم و به حنجره متبرک فشاری بیش از حد وارد نکنیم که در این وادی هیچ سرایی نزه نیست، بیابان همه گیر است و آبش سراب.

چند نمونه از آهنگ های خز!!!!

ناز نکن ناز نکن_کوروس
آمنه_اندی و کوروس
عسل_داوود بهبودی

[من اصلا اهل موسیقی وطنی نیستم ..الانم فقط همین چند تا رو حضور ذهن داشتم...اگه یاد اومد اضافه می کنم شاید...]




چگونه می توان پسر هرزه را تور کرد یا گواهی بر عمق غیرمتعارف بودنم، حتی برای خودم

بزار رک باشم؛
اگه یه دختر بخواد منو تور کنه، چندان شانسی نداره.
اما، بنابر قاعده این دنیا که وقتی بخوای راه حل هم هست، یه راهی وجود داره.
یه لباس عروس بپوش؛
نه این لباس عروس های ایرانی، گنده، تور زیاد، دامن سه متری و ... نه اینقدر بد سلیقه.
یه لباس عروس سفید، جوراب شلواری توری [به سبک لانجرینی های جنده های فیلم های پورنو]، دستکش بلند حریر [مهمه]، دامن و نیم تنه حریر [پارچه ی حریر، نه توری]، دامن نسبتا بلند [نه دومتری که رو زمین کشیده بشه، نه پر چین] و یه تاج توری ساده؛
تو یه اتاق روی تخت منتظر بمون، وارد اتاق که شدم با یه نگاه شهوت بار کثیف، نگام کن.
بزار رک باشم؛
امکان نداره، امکان نداره جواب رد بدم، حتما تو تور می افتم.
بین خودمون بمونه؛ حتی دلمم میخواد، دوس دارم اینطوری تور بشم.

میدونید دلم چی رو از این هم بیشتر میخواد؛
اینکه این دختر، خودم باشم.
یه دختر باشم و همین لباس عروس تنم باشه و یه پسر منو بکنه.
بدجوری دمار از روزگارم در بیاره.
و اینکه [خصوصاً] بهم تجاوز کنه!

بخش های از خودم برای خودمم عجیبه.
به واقع پیچیده و همینطور گهگاه،
ترسناک!



دودوتا چهارتا

بحران مالی! اروپا؛
کشوری مثل یونان؛
کل بدهکاری این کشور که ریشه وضعیت بد امروزشونه، 250 میلیارد دلاره.
250 میلیارد دلار.
یا کشوری مثل اسپانیا؛
کارشناسا میگن بخش اعظم مشکل مربوط به بانک هاست که اگر این مشکل این بخش حل بشه، اقتصاد کشور وضعیت بهتری پیدا میکنه و اگه نشه، به احتمال زیاد وضعیت این کشور میشه شبیه یونان.
همین کارشناسا میگن مشکل بانکی کشور با سرمایه ای حدود 50 الی 60 میلیارد یورو حل میشه.
50 الی 60 میلیارد یورو.
اما منبع درآمد ندارن، پولی هم براشون نمونده، پس یا باید از کشورهای دیگه قرض کنن یا سیاست ریاضت اقتصادی رو دنبال کرده و از شکم مردم خودشون بزنن.
[حالا!]
عربستان، کشوری که سرمایه عظیم و منبع درآمدی مثل نفت داره و تا وقتی نفت داره هیچ وقت مثل اروپا و یونان یا اسپانیا غصه ی از کجا بیارم رو نداره!
عربستان روزی 10 میلیون بشکه نفت تولید میکنه.
[دقت کن!]
روز 10 میلیون بشکه، که هر بشکه نفت رو به قیمت 80 تا 90 دلار می فروشه؛ نتیجه روزانه 800 تا 900 میلیون دلار در روز درآمد داره.
800 تا 900 میلیون دلار روزانه.
[یعنی:]
کل سرمایه ای که کشوری مثل اسپانیا نیاز داره برای حل موقت بحران مالیش! عربستان اونو فقط در عرض دو ماه درمیاره.
[حالا!]
ایران،
کشوری که ذخایر نفتی اش کم از عربستان نداره، به خاطر ناسازگاری با دنیا، شعار مرگ بر اسراییل وُ امریکا، تحریم ها و به طبع اش عقب موندگی تکنیکی و..و..و..و... ،
امروز روز، حدود 1 میلیون بشکه نفت تولید میکنه که با قیمتی حدود 80 تا 90 دلار برای هر بشکه میشه، 80 تا 90 میلیون دلار روزانه درآمد داره.
80 تا 90 میلیون دلار.
کشوری که میتونه مثل عربستان پول دربیاره، داره مثل یونان امروز از بی پولی رنج می بره و از شکم مردم اش می زنه!
؟
!


Tonight In Babylon


"برایان آدامز" خواننده ای که هیچ وقت نتونستم باهاش ارتباط برقرارکنم؛
ولی انصافا، سر پیری، این یه ترانه رو فراوان زیبا خونده.
به معنای واقعی دل نوازه.

دانلود ترانه ی "امشب در بابل" (ورژن آکوستیک)
Bryan Adams - Tonight In Babylon (live acoustic version)




مشکلی به نام "میل جنسی"


"میل جنسی" شاید جزو تاپ تری مشکلات جامعه ایرانی باشد؛
شاید چرا، حتماً؛ به طور حتم چنین است.
گرچه هیچ کس به چنین چیزی اشاره ای نمی کند.
ریشه ی مشکلات هم همین است.
اولین پله این پلکان سقوط این است که ما نمیخواهیم به مقوله ی میل جنسی بپردازیم.
تا می توانیم دوری می کنیم، فرار می کنیم.
کافی ست کمی دقت کنی تا شتاب این فرار متحیر ات کند.
در این جامعه کسی حرفی از میل جنسی نمی زند؛ کسی نمی خواهد بشنود؛ اگر کسی جرات کند و در این باب حرفی بزند، انگار فحش داده، گویی به پدر و مادر کسی توهین کرده است.
در فرهنگ ما حرف زدن حول این مسائل اصولاً گونه ای بی ادبی ست، نشانه بی احترامی به مخاطب است! و حتی به نوعی نشان از شخصیت منحرف فرد گوینده حکایت دارد! و در کمال شگفتی، به معنای تمام، خلاف اخلاق است.
!!!
آخر چرا؟
چرا؟
از اولین کسی بعد از خواندن این پست پیدا کردی، بپرس: «چرا در خصوص میل جنسی نباید حرف زد؟ »
مطمئناً جواب می شنوی: «زشت است. »
[زشت!!
جوابی تا این اندازه پوچ و بی معنی]
هیچ گاه کسی در جمعی از این حرفها نمی زند، نمی گذارند که بزند، اگر کسی بزند، قطعاً با او برخورد می شود. صحبت در این حیطه تنها در حوزه خصوصی، آنهم حوزه های کوچکی مانند گپ وُ گفت هایی با دوستان همجنس باقی می ماند. در حوزه آموزش رسمی کشور، نه؛ در میان خانواده [مثلاً بین مادر و فرزند پسر ]، به هیچ وجه!؛ در نهاد های ریشه دار این جامعه چون اقوام وُ فامیل، نه؛ و در نهایت تاسف، در نهایت تاسف، بین دو جنس مخالف [اگر پسر باشی مثلاً دختری در دانشگاه یا حتی خواهرت]، نه.
وخامت اوضاع آنجایی متبلور می شود که در "زبان فارسی"، در زبانی که این مردمان تا این اندازه به غنایش! فاخر اند، حتی در ابتدائی ترین سطح، کلماتی برای نام بردن اعضا و آلت های جنسی وجود ندارد.
در زبان فارسی حول مقوله ی "میل جنسی" یا اصولاً کلمه ای نداریم؛ می گوییم "واژن"؛ اگر بخواهیم خیلی فارسی حرف بزنیم می گوییم "مهبل" که صرف نظر از عربی بودن، غیر متعارف است و بی معنا. یا باید از چند کلمه کنار هم و به نوعی یک تعبیر به کار ببری؛ مثل "تعرض جنسی". و یا مانند "خوابیدن یا معاشقه کردن" یک مفهوم را برای توضیح مفهوم دیگر بکار ببری؛ که اصولاً به نظر نگارنده نه تنها وجهه ی جالبی ندارد بلکه نشانه فقر زبانی ست.
می گویند "سینه" !!!
"پستان"، پستان صحیح است. سینه بخش فوقانی تنه ی بدن انسان است و پستان یک اندام جنسی.
نتیجه همه اینها قله های از فلک هم گذشته ی مشکلات مربوط به جنسیت در جامعه ی ایران است.
من باب مثال همین عبارت بس:
"انجمن ترک خودارضایی".
!!!
خدایا و خالقا!
تا زمانی که مشکلی، هر مشکلی که باشد، را قبول نکنیم، نمی توانیم برای آن مشکل چاره ای اندیشید.
مساله میل جنسی در ایران زمین هم به همین قاعده.
قطعاً تا زمانی که ما، تک تک ما،
[منی که این نبشه را می نویسم، تو ایی که هم اکنون این نویسه را می خوانی، او، آنها، پدرش، فرزندت، جوان سر کوچه، بقال محل، آقا و خانومی که مومن به خداست، دکتر قلب ساکن زعفرانیه، دانشجوی رشته فیزیک، نقاش، راننده تاکسی، معلم، معلم معلم، شهری، روستایی، بسیجی، برادر و پدر غیرتی، خاله ی احمق خودم، و.. و.. و.. و.. و...]
همه، هر کس به تنهایی و با هم،
ما مردم ایران، جامعه ایران،
واقعیتی به نام میل جنسی را در خود، در زندگی انسان، قبول نکنیم، نمی توانیم، نمی توانیم وضعیت درستی در این زمینه داشته باشیم؛
تا الان نتوانستیم، تا ابد دهر هم نمیتوانیم؛
حال خواه از قوانین اجتماعی کمک بگیریم، خواه از شریعت وُ وحی وُ کلام بی خطای معصوم.
نتوانسته ایم و نخواهیم توانست.
اولین قدم در راه نرمال بودن جامعه و مردمان در زمینه ی "میل جنسی"،
بدون شک،
قبول کردن میل جنسی در انسان وُ سعی به شناخت آن و پرداختن به آن است.



این روزها، من و برادرم


چند وقتیه خیلی به برادرم حال میدم.
شارژ اینترنت رو تماماً خودم پرداخت میکنم؛ چند باره از "امکانات شب" که نوبت منه میگذرم و اجازه میدم اون استفاده کنه؛ میگه فلان وسایلم رو جمع کن، فلان کار رو برام بکن، میکنم براش؛ و ...
کارای بزرگی! نیست، لطف و مرحمت خدایی نیست؛ آره؛ اما من همین کارا ساده رو هم برای هر کسی نمیکنم.
راستش برای خودمم سواله که چرا دارم اینقده بهش حال میدم.
واقعاً چرا؟
فکر کنم جوابشو هم بدونم!
کافیه خواهر کوچیکه بگه برام شارژ ایرانسل بخر، هیچ وقت نمیگه نه، همیشه می خره.
کارای خواهر بزرگه رو انجام میده. از بردن احیاناً لباسش به خشک شویی تا بردن یا آوردنش حتی ساعت دوازده نصفه شب، حتی وقتی که خیلی خسته ست؛ بدون هیچ شکایتی.
به مادر بی چشم و روم پول میده.
آره.
بردارم همیشه هوای همه رو داره.
پس کی هوای اونو داره؟
یکی هم باید هوای اونو داشته باشه.



به بهانه روز جهانی مبارزه با "هموفیبیا"

هِموفیبیا؛
عدم پذیرش، ترس، انزجار، مقابله، با همجنس گرایی.
اینکه نه تنها نتونی همجنس گرایی رو قبول کنی بلکه از اون منزجر باشی .
در عمل نسبت به همجنس گرایی، گفتگو و پرداختن به اون، اشاعه و گسترشش و هر آنچه مربوط به این مقوله می شه، احساس ترس یا نفرت کنی؛ و یا حتی پا رو فراتر از اینها گذاشته و در صدد مقابله و ریشه کن کردنش باشی.
این یعنی "هموفیبیا".
یعنی چنین آدمی باشی.
چنین آدمی هستی؟
اصلاً میدونی "همجنس گرایی"، چیه؟
!



به مناسبت هفته معلم


معلمی، شغل انبیا!!!
معلم ها، این وارثان شغل انبیا؛ مسئول آموزش و پروش کودکان ما؛ مادر و پدر دوم بچه ها؛ ... .
معلم های ما؛
یک مشت نادان. نادان، نادان، نادان.
عقده ای و دارای جنون ریاست.
ترکه به دستان بی چشم و رو.
خران گاو صفت. به واقع یک خر کامل که تمامی سکنات گاو بودن را نیز در خود دارد.
بی خاصیت و به حد اعلا، مفت خور.
عاملانِ نا آگاهِ بیچاره و معلبه دست شده؛ قلاده به گردن و یوغ به پشت بسته شدگان نظام مسموم آموزش و کثیف پرورش.
و خیلی چیزهایی دیگر که ارزش ندارد برای این جماعت وقت صرف کنی و ادامه دهی.


به یاد "گری مور"


گیتار گیبسون اِش سحر انگیز بود؛ همیشه.
جادوی جنبش انگشتانش که سیم ها را می درید و روح آدم مست می کرد.
صداش ساده بود و موسیقی اِش دلنشین.
و نوای گیتارش ...


شش تا از زيباترين و گوشنواز ترين اثر هاي اين مرد،
بنابر سليقه خودم:

"STILL GOT THE BLUES"

"PARISIENNE WALKWAYS"

"SEPARATE WAYS"

"ONE DAY"

"SURRENDER"

"MIDNIGHT BLUE"

"ALL YOUR LOVE"

"BUSINESS AS USUAL"


عضو فیسبوک نبوده و نیستم


در اینکه موجودی به نام "فیس بوک "چیست و از کجا آمده، اندر احوالاتش چه محول شده و اینکه چه می کنه این فیس بوک! وَِ وَ وَ وَ ...،
اوووووووووووووووف!
قصه ها شده.
همه یک سو، حکایت فیس بوک خان ایرانی سویی دگر.
فیس بوک ایرانی بی بُرو برگرد یک چیز است؛
"دوست پیدا کردن"
اول، آخر، برهان محبوبیتش، نقش وَ کارکرد آقا، به مقصد و مقصود ِ،
دوست پیدا کردن. آنهم از جنس شیرین مخالفش.
البته با تمام ضمائم و متعلقات دوست و دوست یابی در عالم واقع ِ جامعه ایرانی.
درصد موفقیت ِ -خصوصاٌ اگر از جنس برتر مونث باشی- دوست پیدا کردن، بستگی مستقیم به عکس اصلی پروفایل دارد. بدین صورت که هر چه تیکه تر! و یا لخت تر باشد، تعدد و تعداد دوستان بیشتر است؛ به انضمام فراوان پیام های محبت آمیزی چون "عکس پروفایلت چقدر خوشگله... "، "عاشق عکس پروفایلتم"، "این پسر خوشتیپه کیه تو عکس. تویی؟!! وااااااای! ... " و همینطور حداقل شصت تا لایک خوردن برای هر استاتوسی حتی اگر استاتوس مورد نظر، خبر گوزیدن در خواب دیشب باشد.
مساله حائز مهم دیگر در قواره این جناب فیس بوک ایرانی، بحث روشنفکری ست.
اصولاً روشنفکر در این سرا، فیس بوکیستی ست که به وفور سوال های چند گزینه ای مطرح می کند و نیز اگر خدای ناکرده عضو تمام کمپین های ضد حکومتی نباشد، حتماً طرفدار آزادی، دموکراسی و ISO 9002 ست.
از منظر فیس بوک شناسی اعضا به دو دسته تقسیم می شوند.
اعضای اجتماعی که در نهایت شجاعت! از اسامی واقعی خود استفاده کرده و از کمپین های آب بازی گرفته تا قرار های کوهنوردی را شرکت می جویانند؛
و اعضای فرد گرا که با اسامی مستعار، عموماً حضور نامحسوس دارند.
و تو بخوان از این مهمل حدیث مفصل، باقی ماجرا را.
در انتها نیز به نظر ناظر نگارنده، سرنوشتی ندارد جز عاقبت مختوم یاهو 360 و وبلاگ نویسی در چند زمانی پیش؛ همانا "خز شدن" و خوردن و نوشیدن قسم دروغ اعضای فیسبوک که هیچ وقت جزئی از اجزای فیسبوک نبوده!



جنبش و دلقک.


این سران داخل و خصوصاً خارج جنبش سبز! و در راس اش "جنبش راه سبز امید" و در راس اش شخص "اردشیر امیر ارجمند"، هست؟!
درک شون نمی کنم!!
به زور سمبه هم که شده زور میزنن که بگن جنبش سبز، زنده است.
خیلی خنده دارن!
اگه واقع بین باشیم! دو سال قبل حکومت ایران کلک حرکت مردمی موسوم به جنبش سبز رو کند، یه آب هم روش. بعد از اون دعوت به راهپیمایی صورت نگرفت و اگر هم گرفت، حضوری مردمی به صورت قابل توجه مشاهده نشد. یه سال بعدش آقایون کروبی و موسوی هم حصر خونگی شدن. جنبش راه سبز امید هم اومدن گفتن: «مردم، خلائق، بیاین تو خیابون. » هیچکی نیومد. یه بار دیگه هم گفتن، بازم هیچکی نیومد. یه سال بعدش، تو سالروز حصر خونگی کروبی و موسوی باز فراخوان دادن، هیچکی نیومد.
جالبش کجاست؟!
همیشه این فراخوانشون به راهپیمایی! سه شنبه هاست.
جدا میخوام بدونم اون یابویی که نشسته تعیین کرده که ملت سه شنبه، روز کاری وسط هفته بیان راهپیمایی کیه؟
ملت از هشت صبح می ره سر کار تا پنج عصر، بعد پنج هم جونی براش نمی مونه که بیاد بره راهپیمایی؛ ملت بیچاره از خستگی تنش هم بزنه بخواد بره تو خیابون، اون همه مامور و نیروی سرکوبگری که هست اون یه خورده انگیزه رو هم از بین می بره.
چرا جمعه نه؟ ها؟
ملت بیکار، صبح استراحتشو میکنه، بعد از ظهر از سر بیکاری و بی حوصلگی هم شده شاید بیاد تو خیابون.
جالب ترش کجاست؟!
هر دفعه فرخوان میدن، هیچکی نمیاد، بعد میان تو تلویزیون و شبکه های خبری میگن: «حضور نیروهای سرکوبگر چشمگیر بود!»
!!
حالا هم لابد دیدن ملت تو خیابون نمیاد! اومدن گفتن، این دفعه نیان تو خیابون، بشنین تو خونه. روز انتخابات بشنین تو خونه، رای ندید.
راهپیمایی خونه ای!
خودمونیم، خیلی خنده دارن.



از سرزمین مرده


"اگر کروبي چيزيش بشه، ايران قيامت! ميشه"
يادتان هست؟
کسي به ياد دارد با چه فريادي اين جمله سر داده مي شد؟ بلنداي بانگ اين جمله از دهان مردم را؟
قريب به يک سال از بازداشت و حصر خانگي "کروبي" و "مير حسين موسوي" به همراه همسرش مي گذرد.
يک سال.
از خيابان صداي بوق ماشين ها مي آيد. براي سبقت از هم. و مردمي که در رفت و آمدند.
مثل هميشه. مثل گذشته.