یاد باد آن روزگاران، یاد باد

یاد بادا، یاد.
یاد بادا آن روزگاران که آدمی رخت بر می بست با درد های بی درمان. دردی که نه نوشدارویی برایش بود نه مرهمی. چهره در نقاب خاک سرد می کشید با دشنه ی نامردی از پشت یا جراحت سهمگینی در سر در یک تصادف رانندگی.
و دلمان تنگ می شود.
دلمان تنگ می شود برای زمانی که مهمترین عامل مرگ آدم ها، این زخم ها بود و بیماری ها، از سرطان گرفته تا حتی مرض وحشت آوری چون ایدز .
می مردی و همگان می گفتند: "خدایش بیامرزد، از سرطان مرد." و به هنگام گفتش در دلشان برای تو یک ارج و منزلتی قائل می شدند، چرا که از بیماری بی علاجی چون سرطان مرده ای. سر بر بالین مرگ گذاشته ای، سر تسلیم فرود آورده ای، در برابر چیزی چون سرطان.
و قربانش بروم سکته.
وای که چقدر این سکته ملوس و مانوس بود.
می مردی، جان از دست می دادی با یک نارسایی تر و تمیز در دهلیز یا شریان قلبت. آنهم غالباً بعد یک عمر زندگی در دوران کهولت و بازنشتگی.
شیک، باوقار، عزتمند.
از آن روزها، روزها گذشته.
امروز در ایران ایام احمدی نژاد، مردم می میرند با دارو.
با داروهای تاریخ مصرف گذشته، مانده، فاسد، غیراستاندارد؛ و در کمال شگفتی بعضاً اصلاً دارو نیستد که فاسد باشد یا سالم.
با پنی سلین چینی که گچ بنایی ست.
با شیر خشک هندی که خدا می داند درون این یکی چیست. لابد سیمان سفید!
با داروی ام اس ایرانی!! ارواح عمه تولید کنندهای داروی ایرانی.