"مسی" و بارسلونا

بارسلونای امروز یه تیم فوق العاده ست.
نجومی، جادویی، کنکوردی.
اما به نظر من، بیشتر یه شخصه تا یه تیم.
این تیم! :
60% "مسی"
30% "ژاوی" و "اینیستا"
20% باقی اعضای تیم
-10% (منهای ده درصد)هم "والدز" دروازه بان تیمه.
گلزنان خوب دنیا گل می زنند، البته نه همیشه، گاهی اوقات پاس گل هم میدن و همیشه خوب بازی می کنن.
اما مسی، همیشه هم گل می زنه و هم پاس گل میده، و باز گل می زنه و گاهی اوقات، باز هم گل می زنه.
سر چنین عملکردی، اینکه چی بوده که چنین شده! و چطور "مسی" شده، بدون شک در کنترل بی نقص توپه؛ که احتمالاً از کنترل فرابشری بر پا و بدن ناشی میشه.
"مسی" با توپ هر طور که بخواد رفتار میکنه.
مهم نیست خودش و بدنش و موقعیت پاهاش در چه وضعیتی باشه، می تونه در همون لحظه هر کار که بخواد با توپ بکنه؛ چه سانت کردن بلند توپ باشه، یا شوت کردن با قدرت تمام، یه بغل پای نرم، و یا یک ضربه کوچک که توپ 11.3 متر رو به سمت چپ طی کنه و همون جا متوقف بشه.
اگر نزدیک به دروازه و در حال افتاده یا لیز خوردن باشه و برای گل زدن نیاز به فرستادن توپ به یه نقطه خاصه که برای فرستادن توپ به این نقطه خاص نیاز به وارد کردن 5 نیوتن نیرو در زاویه ساعت 2 روی توپ با 30 درجه ارتفاع از سطح زمینه، اونقدر مهارت داره که این چنین کنترل شده به توپ ضربه بزنه.
این راز موفقیت اونه.
به هر حال "مسی" روزی افت می کنه و روزی که او افت کنه، کار بارسلونا تمومه. بدون "مسی" بارسلونا تنها یه تیم خیلی خوب مثل سایر تیم هاست، مثل منچستر یونایتد، رئال مادرید، چلسی، بایرن مونیخ.


شاهنامه آخرش خوشه؟

4 سرانجام هایی برای قمار اتمی ایران و شاید محتمل برای ایران:

1. نیل "جمهوری اسلامی" به سلاح اتمی.
این گل! آراسته شده به این یه رقم سبزه رو کم داره!
باید دعا کرد چنین حالتی پیش نیاید.
البته، این گزینه در یک حالت خیلی خاص، نیکو به نظر می رسد؛ اینکه بعد رسیدن جمهوری اسلامی به "بمب اتمی" حکومت در درون ایران و به دست مردم تغییر کرده و در یک دموکراسی، حکومتی صادق و لایق و کوشا در جهت منافع ایرانی شکل گیرد. در این صورت، این ایران، دارای قدرت هسته ای هم باشد، نفع کامل برای ایران است.
اما خب... واقع بین اگر باشیم نباید اینقدر خوش بین باشیم.
این به اندازه برنده شده جکپوت 10 میلیون دلاری با انداختن سکه ای یک سنتی در "اسلات میشین" خوش پنداری ست.

2. حمله به تاسیسات اتمی ایران.

بدترین احتمال ممکن. ثمره این حالت فقط قربانی شدن مردم و انسان های بیگناه ست و احتمالاً بدون اینکه از دماغ حکومتی های ایران قطره خونی ریخته شود. بعلاوه ی سو استفاده حکومت از این واقعه و تهییج احساسات مردم در جهت مشروعیت بخشی و تحکیم حکومت.

3. حمله نظامی به ایران به قصد نابودی رژیم.
چیزی چون حمله به عراق و افغانستان.
به نظر نگارنده، این حالت شاید در نگاه اول مذموم و ناروا به نظر آید اما اگر کمی تامل کنیم شاید خالی از خوبی نباشد؛ و اگر باز هم واقع بین باشیم، تنها امکان (راه) ما برای رسیدن به دموکراسی درکوتاه مدت، همین حالت است.
حمله نظامی به ایران، برچیده شدن جمهوری اسلامی، امکان انتخابات آزاد و برپایی دموکراسی.
جالبی این حالت بیش از اینهاست. در صورت پیشامد این حالت دقیقاً مثل آنچه که در عراق و افغانستان اتفاق افتاد با کوهی از مشکلات پدیدار شده مواجه خواهیم بود و نیز جبهه گیری و کارشکنی های عوامل و طرفداران رژیم قبلی؛ که این پدیداری مشکلات خیلی خیلی خیلی زیاد و آن کارشکنی و مخالفت عوامل رژیم قبلی خیلی خیلی کم خواهد بود!
چطور؟ ساده است. از اصول بنیادین! این رژیمی بودن در این نظام اصول محور بنیاد گرا، نون را به نرخ روز خوردن است؛ قطعاً فردا هم نان را به نرخ فردا خواهند خورد.

4. جمهوری اسلامی از جفتک پرانی دست برداشته و در مقابل غرب کوتاه آمده و شرایط کشور به یک ثبات نسبی برگردد.
این تئوری کمی تا قسمتی مابعید است!







اضافه شده به تاریخ 4.9.92 :
اینطور که امروز! معلومه، حالتی که اتفاق افتاده مورد چهارمه.
خب چندان هم غیرقابل انتظار نبود.
بعد اون همه تحریم و خصوصا چیزی که بازی رو کاملا عوض کرد یعنی تحریم نفت و گاز، به نوعی پا گذاشتن روی لوله ی نای جمهوری اسلامی، دور از ذهن نبود و بعد نشانه هایی مثل انتخاب شدن روحانی با وجه ی میانه رو اونم تو اوج قدرت اصولگرا ها و یه بعدی شدن سیاست ممکلت می شد راحت حدس زد که حضرات ممکلت قراره از خر شیطون بیان پایین و دست از جفتک پرونی بردارن.
پریروز رسما توافق بین ایران و کشورهای غربی اونم با حضور امریکا! صورت گرفت.
و یه سوال مهم مثل همیشه بی جواب موند:
به چه قیمتی؟
ارزشش رو داشت؟