تو این دنیا نمی تونی به کسی کمک کنی.
شاید دیدنِ آدمی یا عزیزی در اندوه ِ مشکلی، سخت باشه و شاید بخوای کمکش کنی؛ میتونی سعی کنی و سعی کنی، و سعی کنی و دوباره سعی کنی، ولی در نهایت متوجه میشی که نمیتونی به کسی کمک کنی.
تو زندگی به تنها کسی که میتونی کمک کنی، خودتی و نهایت تلاش تو برای کمک به دیگری جز این نمیتونه باشه که کمک کنی که به خودش کمک کنه.
در غیر این صورت، کودکانه و محکوم به شکسته.
شاید تو فکر کنی این حرف من از فروخوردگی احساسات حاصل از یک شکست یا برانگیختی ِ آنی ِ یک درده، اما این نتیجه ی سازش تفکر و تجربه ست.
شاید دیدنِ آدمی یا عزیزی در اندوه ِ مشکلی، سخت باشه و شاید بخوای کمکش کنی؛ میتونی سعی کنی و سعی کنی، و سعی کنی و دوباره سعی کنی، ولی در نهایت متوجه میشی که نمیتونی به کسی کمک کنی.
تو زندگی به تنها کسی که میتونی کمک کنی، خودتی و نهایت تلاش تو برای کمک به دیگری جز این نمیتونه باشه که کمک کنی که به خودش کمک کنه.
در غیر این صورت، کودکانه و محکوم به شکسته.
شاید تو فکر کنی این حرف من از فروخوردگی احساسات حاصل از یک شکست یا برانگیختی ِ آنی ِ یک درده، اما این نتیجه ی سازش تفکر و تجربه ست.