فقط سکوت...

انسان اشتباه مي کند،
گاه اين اشتباه در حق انسان ديگري ست،
گهگاه در جريان چنين اشتباهي درد و رنجي را به ديگران انتقال مي دهي.
اين مساله اتفاق مي افتد، شايد بارها و بارها؛ ولي تقريبا هيچ وقت افتادن اتفاقش را نمي فهمي. طبعتاً همه چيز براي تو خوب است وُ عادي وُ راحت. اما، گاهي حادثه اي پيش مي آيد که تو را متوجه شارش اين جريان رنج و مکنت از خودت به ديگري مي کند.
به ندرت پيش مي آيد، اما خب، پيش مي آيد.
آن وقت است که دنيا به خوبي قبل نيست. عادي نيست. ديگر راحت نيست. ناراحت کننده است. دردناک است. خجالت آور است.
درد و عذابي را که انتقال دادي، جذب ميکني. غم ديگران را که تو مسئول آن هستي مي بييني، حس ميکني و وقتي حس اش ميکني گويي چندين برابر شده. شکنجه ي بدي ست. ميخواهي گريه کني اما اشک هايت اين لطف را در حق ات نمي کنند که با آمدنشان بار اندوه ت را سبک تر کنند. دلت ميخواد دردت را از دل ديگران بکني و پرت کني در کيسه زباله اي و درش را محکم بيندي.
ميخواهي اما نمي شود، چون تو آن کار را کرده اي و زندگي ويندوز کامپيوتر نيست که از روي منوي اديت، آندو را انتخاب کني و همه چيز طوري تمام شود که گويا اصلا شروع نشده باشد.

پ.1.امروز خودخواهي بچگانه اي کردم و نتيجه عذاب يک انسان بود. ببخشيد. متاسفم.
پ. 2. فـاک.

پ.(بي ربط). تمام ديشب رو با درد خوابيدم. البته اگه بشه اسمش رو خوابيدن گذاشت. دردش از هميشه شديدتر بود. (دَمـِت)